باده‌پيمايي با لي بو1 در تموز
گزيده‌ شعرهاي لي بو گزيده‌ شعرهاي لي بو

 

لي بو  (762-701) از شاعران سرزمين چين است. او عضو گروهي از فرزانگان چين بود بنام  «هشت جاودانه‌ي پياله‌ي باده» و از ديرباز با دو فو يكي از دو شاعر بزرگ در  تاريخ ادبيات در چين به شمار مي‌آيد.

رودهاي خروشان را غباري از پوست پروانه‌ها و مِه پوشانده‌ است.

نزديك خرسنگهاي يشمين و سرد پسربچه‌اي سرافكنده به پرچمي در آغوش خود مي‌پردازد.

مرگ بر هيكلم مانند كلاه‌خود و زره‌اي سنگيني مي‌كند.

زاري‌ام از آن است كه شعر و پيمانه‌ام را نيمه‌كاره رها سازم.

بزودي در رود غبارآلود لي بو را خواهم ديد كه سرمست تكه‌هاي رنگين‌كمان را به سينه مي‌فشارَد.

از هم اكنون شيون دُرناهايي را مي‌شنوم كه كوره‌راههاي ژرف و لغزاني را نشانم مي‌دهند

‌ كه ناگزير بدون رهتوشه‌اي با چشمان بيدار خواهم نورديد.

آه آنچه از سالها پيش (حتي روزگاري كه از هميشه تنگدست‌تر بودم

و به بيشه‌هاي تاريك و دره‌هاي بكر خو گرفته بودم)

با استخوان و پوست خود مي‌ستردم و زيباييهاي هراسناك آن جسم را گلگون مي‌كرد

واژه‌هاي لي بو بود كه چون فلس اژدها چشم را تيره و تار مي‌كردند.

هنوز چشم بر هم نگذاشته‌ام. و مي‌دانم شبگير در پيش است.

ماه و مهر يكباره با هم سايه افكنده‌اند

سايه‌اي سنگي و باراني با سكوهايي از ساج و غبارهاي نقره‌آگين.

دو پسربچه از ديرباز چشم به راهم بوده‌اند تا پلكها و سينه‌ي خود را بر هيكلم بمالند.

هر كدام پاره‌اي ژنده از چرم سيمرغي را به تن پوشيده‌اند.

يك بار ديگر اندوخته‌هايم را ورانداز مي‌كنم

تك‌و‌توك خنجرهايي كه در درزهاي خانه فراموش كردم و پوسيده‌اند

دواتي كه بزودي لتي خشكيده خواهد بود و فرزندانم كه گرسنه خواهند نگريست.

مي‌دانم هرگز به ياد نخواهم آورد خانه‌ي مور و ملخ را.

كفشهايم را كناري خواهم گذاشت.

مي‌دانند يال و كوپالم را تا سپيده‌دمان در شراب سابيده‌ام

و سايه‌ي واژگون كوهستان و رود را بر جامه‌ي ژنده‌ي آنها مي‌ديدم.

تيغه‌هاي پروانه و آفتاب در شقيقه‌هايم مي‌شكفند.

كدوهاي رنگ پريده يكسره ايستگاه را خوني خواهند كرد.

سرپنجه‌هايم خواهند سريد.

حتي اگر آنها كه تن‌لششان از بخشش ايزدان و اهريمن درخشان بود

آن همه هنرمندي به من نمي‌رساندند

يواش‌يواش در مي‌يافتم كه پرهيزگاري و تك‌تك واژه‌ها را

بي به‌هم‌ريختني يكسره پشت سر خواهم گذاشت.

قلب صنوبري‌ام مي‌لرزد.

از زادوبوم خاكستري خود پياده شده‌ام كه كلوخي بود نابارور.

جامه‌ي پيشين خود را به در آوردم همچون شهرياري كه زين و زره  رزمگاهي از تن كَنَد

و ديگربار جامه‌ي شاهوار در پوشد.2

 

1. لي بو (762-710) از شاعران آزاده‌ي چين در عصر زرين شعر و دوره‌ي فرمانروايي دودمان تانگ.

)tex P 2. برداشت از: مري بويس، متنهاي مانوي به فارسي ميانه و پارتي (

 


July 31st, 2011


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان